گنج نامه مقصود
گنج نامه مقصود

گنج نامه مقصود

دوست

راهنمایی و دبیرستان که بودم به نسبت بقیه بچه ها تعداد دوستام خیلی زیاد نیود، تعداد دوستای نزدیکم محدود میشد به دو سه نفر، با بقیه هم سلام و علیکی داشتم، همیشه فکر میکردم مشکل از منه، اعتماد به نفسم کمه، بلد نیستم چه طوری دوست پیدا کنم ...

الان که برمیگردم به اون سال ها، میبینم نه اعتماد به نفسم کم بوده، نه مشکل خاصی داشتم، تنها مشکل این بوده که من شبیه اون آدم ها نبودم، الانم بعد از اون همه سال فقط با دو نفرشون در ارتباطم، و وقتی الان دوستام رو میبینم، الان که دیگه مثل دبیرستان و راهنمایی نیست که هنوز ندونن دوست دارن میخوان چه طوری باشن، عکسای ف*ی*س ب*و*ک یا عکسای پروفایلاشون رو میبینم به خودم حق میدم، مشکل از من نبوده، مشکل این بوده که من تو محیطی قرار گرفته بودم که کمترین شباهت فکری و اعتقادی رو به اون آدم ها داشتم... هر چند اون موقع خودم هم هنوز نمی دونستم واقعا دوست دارم چه جوری باشم، چه راهی رو ادامه بدم و همه راه ها رو امتحان میکردم... ولی الان خوشحالم، خوشحالم از این که خیلی از اون ها دوست های صمیمی من نشدن... از این که شبیه اون ها نشدم

واقعا دوست خوب جز رزق و روزی  آدمه... پیدا کردن دوست خوب به نظرم خیلی سخته ... اونم این روزا که اکثر آدم های دور و برت دیدگاه و اعتقادشون با تو خیلی فرق داره ... الحمدالله از وقتی که اومدم دانشگاه اوضاع خیلی به نسبت قبل بهتر شد ...


خدایا دوستای خوب نصیب و روزیمون کن 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد