سوار تاکسی بین شهری شدم ، مسیرم تهران و. . . .بود
●اصلأ با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم ،از بابت پول هم نگران نبودم
●اما وسط های راه که بیابان بود ، دست کردم تو جیب راست مانتو ام که کرایه راننده رو بدم ولی نبود. . .
●جیب چپ نبود. . . .جیب شلوارم. . . .!!
●نبود که نبود. . .گفتم حتمأ تو کیفمه !
●اما خبری از پول نبود. . .
●به راننده گفتم : اگه کسی را سوار کردی و بعد از طی یک مسیر به شما گفت که پول همراهم نیست ، چیکار می کردی. . .؟!؟!؟
●گفت : به قیافه اش نگاه می کنم. . .!!
●گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق برایش افتاده. . .!!
●یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد ونگاهی از آینه به من انداخت. . .
●و گفت : به قیافه ات نمیاد آدم بدی باشی ،می رسونمت. . .
"خدا جونم". . . .
●من مسیر "زندگی ام" را با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم
●اما الان هرچه دست کردم و نگاه کردم به جیب هایم دیدم هیچی ندارم ، خالی خالیه. . . .
●فقط یک آه وافسوس. . .که مفت مفت عمرم از دستم رفت. . .
●ما رو می رسونی. . .؟؟؟
●یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده میکنی. .؟؟؟