گنج نامه مقصود
گنج نامه مقصود

گنج نامه مقصود

معمولی بودن

ماه ها بود فراموشت کرده بودم، امروز که دیدمت ته دلم هنوز دوست داشتمت اما عقلم هیچ جوره راضی نبود، نه به دیدنت، نه به حرف زدن با تو

تنها راهم فرار از تو بود

نمیخواستم دوباره اسیر گذشته شوم

دوباره تردید و دودلی سراغم بیاید 

دوباره هزار سوال بدون جواب در ذهنم خودنمایی کند 

همین که در نبودت، دیدنت را در خواب هایم تحمل کرده بودم برایم به اندازه کافی سخت بود

نخواستم که دوباره همه داغ دل های  گذشته ام زنده شود

و دوباره من بمانم و رفتار های غیر عادی تو که توقع داشتی عادی تعبیرشان کنم

هر وقت تکلیفت را با دلت مشخص کردی به سراغم بیا، اتفاقی که میدانم هیچ گاه نمی افتد

یا باش و همیشه باش یا   برای همیشه از زندگیم محو شو، حالا که قدرت انتخاب نداری،  من جز انتخاب دومی چاره ای ندارم 

من تحمل نیمه معمولی بودن ندارم، یا برای یک نفر کاملا معمولی هستم یا  خاص و منحصر به فرد، من تاب زندگی میان این دو اتفاق را ندارم،  گاهی معمولی، گاهی خاص، اصلا از چیزهای گاهی گاهی متنفرم چون کم کم دل آدم را میزند


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد