شب های قدر که می شود احساس یتیمیت صد چندان می شود ... انگار که از نو یتیم شده باشی و هر بار داغی سنگین تر،
اصلا هر چه سال های بیشتری از عمرت را می بینی غربت علی را بیشتر می فهمی ...اصلا خودت خیلی وقت ها سبب غربت مولا شده ای ...
یا علی جان مددی
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان برآید و کار آفتاب کند
یک سال گذشت ، اما تو نیامدی ... تمام تلاشم را کردم که تو را از راز دلم باخبر کنم اما دست روزگار نگذاشت، نشد که حتی ببینمت دیگر ، که حرف بزنم با تو ، که بفهمی در دلم چه می گذرد ... همیشه دنبال معجزه بودم ! اما یکی از دوستانم می گفت معجزه زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری !
امشب شب قدر است ، شب تقدیر ، همان شبی که پارسال از خدا با خجالت و شرمندگی خواستم تو را برایم رقم بزند و نشد ، هر چند هنوز هم هستی ، هنوز هم از دور می بینمت اما دیگر حتی جرات سلام کردن به تو را ندارم چه برسد به در میان گذاشتن راز دلم با تو ...
داستان هایی که در این یک سال اتفاق افتاد را مرور می کنم و همه شان به نظرم مسخره می رسد ! چقدر بیهوده تلاش کردم ، چقدر کوچکترین چیزها باعث شده از آن چه که در دل آرزو کردم روز به روز دورتر شوم ...
پ. ن .1. میدونم که این نوشته مسخره به نظر میرسه ، هر کس بخونه میگه این رو یه دختر دیوونه خل نوشته که تو خیالات سیر می کنه !
پ.ن.2. من خودم همیشه دوستام رو به عقل و منطق دعوت کردم ، و همیشه بهشون راهنمایی دادم و کمکشون کردم اما واقعا خودم تو این یه مورد کم آوردم . خیلی وقت ها سعی کردم عاقلانه و منطقی به اوضاع نگاه کنم و فراموش کنم اما هر بار یه اتفاق کوچیک باعث می شه دوباره همه چی برگرده !
پ.ن.3. امشب شب قدره ، اما تو این ماه رمضون فکر کنم من قدر ندونستم ، آماده نشدم انگار ...خداجونم یعنی میشه امشب به حرمت دعاهای شب قدر آرامش بر غزه حاکم شه ، یعنی میشه اوضاع عراق آروم شه و بچه های اون جا امشب با آرامش بخوابند...
پ.ن.4.هر چند از گفته خودم خجالت میکشم و میدونم که خیلی بدم اما آقاجان تو رو به حق خوبان ظهور کن ... دل های ما دیگه طاقت دوریت رو نداره ...
اللهم عجل لولیک الفرج
فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ
پس هر که را خدا بخواهد که راه نماید سینه او را براى [پذیرش] اسلام مىگشاید، و هر که را بخواهد که گمراه کند سینه او را تنگ و بسته میگرداند [تا پذیراى حق نباشد] که گویى به آسمان بر مىشود. بدین سان خدا پلیدى- مرده دلى و انکار- را بر کسانى که ایمان نمى آورند مینهد.
این آیه را که میخوانم یاد کسانی می افتم که در دور ترین نقاط دنیا بدون این که از اسلام چیزی بدانند یا حتی از دین ، خدا خودش دعوتشان می کند و دلشان را برای قبول اسلام می گشاید .
آن وقت ما ، این جا ، روز به روز دل مرده تر میشویم ، اسلاممان را آن طور که می خواهیم تعریف می کنیم نه آن چه که هست، از برابری و برادری که اسلام گفته این روزها خیلی نصیبی برایمان نمانده و خلاصه این که زنگار به دلمان نشسته و خودمان هم از حال خود بی خبریم .
و چه بسا اسلام نوینی تعریف کرده ایم شیک و مجلسی ! هر کاری میخواهیم می کنیم ! بهترین ها را میخوریم و میپوشیم بدون این که از حال خواهر و برادر مسلمان خودمان خبردار باشیم ، کل دغدغه مان شده مقام بالاتر شغلی و خانه بزرگتر و ماشین بهتر ! این وسط نماز میخوانیم ، قرآن هم گاهی ، مجالس عزایمان هم البته برپاست ، ماه رمضان و روزه هم که سر جای خود است و این شده کل دین ما !
و نسل جدیدی را می بینم که از این دین بیزارند ، خب حق هم دارند ، این مدل زندگی که رنگ بویی از خدا ندارد ، لذتی از اسلام ندارد ، آرمان و دغدغه بزرگی را در دل نمی پروراند ، آرزوی ها همان آرزوی های مادی هستند که فقط روز به روز تعدادشان بیشتر می شود، بس این ها هم با خود می گویند چه کاری است بی خود وقتمان را هدر بدهیم ، گیریم نمازی هم خواندیم ، روزه هم گرفتیم ، آخرش که چه . وقتی فقط یک فعل وقت گیر است که تاثیری هم بر روح و روان ندارد، ، عقل سلیم میگوید در غوغای تکنولوژی امروز بیخودی وقتت را هدر نده ...
خدایا میشود می شود گره از دل های مرده ما نیز بگشایی و شرح صدر نصیبمان کنی ، و طعم ناب عبودیت خودت را به ما بچشانی ،خدایا ما را جز کسانی قرار نده که مهر بر دلهایشان نهاده ای، قفل دل های ما را به حق این سحر های با برکت بگشا و ما را از مسلمانان واقعی خود قرار ده