این روزها دورم ، اما نزدیکِ نزدیکمساکتم ، اما پر از حرفم ،آرامم ، اما پر از غوغاست درونم ....نشسته و می شمارم روزهایِ رفته و روزهای در پیشِ رو راو اینکه چه صبور است این دل !نمی دانم چه اصراری دارد در زنده نگه داشتن تمامشان !نمی دانم ...آرامم میکند تنها ، قدم های تنهایی ...اما با یادی از گذشته هاو صدایی که میخواند و نگاهی رو به آسماننگاه میکنم این روزها ...این روزها همه چیز را نگاه میکنم ...حتی غروب سردِ آفتاب راکه همین نزدیکیست
همین انتهای کوچه تنهایی من!