گنج نامه مقصود
گنج نامه مقصود

گنج نامه مقصود

این یک ماه خیلی به من سخت گذشت، هر جور اتفاقی تو این مدت افتاد، یعنی هر اتفاقی که فکرش رو نمیکردم، از دعوا با هم اتاقیم بگیر تا پروژهای سخت و طاقت فرسا، به پا شدن آتیش زیر خاکستر اتفاقات یک سال گذشته، نگرانی های زیادم در مورد خواهرم و مامانم تو این یک ماه ، خلاصه این که فکر نمیکردم این جوری بشه ، هم از نظر روحی از پا افتادم ، هم از نظر جسمی، سینوسام چرک کرده و یه هفتس گلودردم خوب نمیشه، حال روحیم هم تعریفی نداره ... بعد از کربلا به درد سرگشتگی مبتلا شدم...

نمیدونم ، میدونم که همه این سختی ها میگذره و خلاصه این که اندکی صبر سحر نزدیک است...

فعلا میخوام چند روزی برم خونه و به هیچ چی فکر نکنم، تنها خوشحالیم اینه که درسای مزخرف دوره ارشد تموم شد و فقط پروژم مونده... الحمدالله موضوعش رو خیلی دوست دارم و وقتی چیزی رو دوست داشته باشم براش وقت می ذارم و ازش لذت میبرم.... امیدوارم نتایج خوبی بده... تنها نگرانیم استاد راهنمام هست که ما رو به امان خدا ول کرده ... چند ماهی هست که اصلا حالش خوب نیست و این من رو نگران می کنه... 


فردا ساعت 4 صبح عموم میاد دنبالم ، تصمیم گرفتم که نخوابم که آبروم نره، عمرا اگر بخوابم بتونم 4 صبح بیدار شم!


بعد هم میریم فرودگاه دنبال پسر عموم که از خارج داره میاد ...


همین جوریش من چند وقته تو مود رفتن هستم! وای به حال این که اونم بیاد و دائم من رو به چالش بکشه که چرا نمیای اون ور...

خوشحالم که زندگی داره از یکنواختیش در میاد ... همین که با عموم و پسر عموم دارم میرم خونه و لازم نیس تنها با اتوبوس برم خودش کلی هیجان انگیزه 

خدایا میدونم این یه ماه خیلی بد بودم ... تو ببخش 

خدایا من که جز تو کسی رو ندارم ، هوامو داشته باش

امیدوارم این دفعه خونه خوب باشه و اتفاق عجیب بدی نیفته 

باید خیلی هوای خواهر و مامانم رو داشته باشم ، خدایا به خاطر اونا هم که شده حالم رو خوب کن 



پ.ن : شب جمعه است ، شبی که آدم دلش میخواد کربلا باشه ، بشینه تو بین الحرمین ، زل بزنه بین دو نگاه ، دو تا عاشق ... هی دلش بسوزه ، هی اشک تو چشماش حلقه بزنه ، هی با التماس به دو تا گنبد خیره بشه ... اللهم الرزقنا 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد