گنج نامه مقصود
گنج نامه مقصود

گنج نامه مقصود

دل تنگی

امشب اولین شبیه که بعد از گذروندن  یک تابستون پر خاطره ، دور از هم اتاقی هام هستم ، با این که هنوز 24 ساعت نگذشته دلم برای همشون تنگ شده ، باورم نمی شه دوره ارشدم داره شروع می شه ، هنوز کاملا از شر دوره کارشناسی خلاص نشدم ، دردسرای خوابگاهم که جای خودش رو داره ، البته باز جای شکرش باقیه که یک دوست مهربون تو خوابگاه پیدا کردم که این چند شب رو مهمونش بشم ، هنوز بهم خوابگاه ندادند ! وقتی میرم میگم دانشجوی استعداد درخشانم و هنوز شماره دانشجویی ندارم اون قدر بد با من برخورد می کنن که ترجیح میدم بگم دانشجوی سنواتیم ، ترو خدا به من خوابگاه بدید، خدایا این روزها رو خودت  به خیر بگذرون ، هیچ چیز بدتر از سردرگمی و غربت نیست ، فکر کنم تنها چیزی که این جا من رو سر پا نگه داشته کلاس حاج اقاست ، حرف ها و درس های حاج اقا در مورد خودکارآمدی که باید همه تلاشم رو برای رسیدن به چیزی که می خوام انجام بدم ، دلم می خواست حداقل این چند روز رو خونه پیش خانوادم بودم ، اما هنوز نمره پروژم هم رد نشده ،خدایا خودت کمکم کن ، به من توانایی بده که با صبر و آرامش از کنار همه این اتفاقات و دلتنگی ها بگذرم ، فقط این آیه تو دلگرمم می کنه که گفتی فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ...

یا علی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد