گنج نامه مقصود
گنج نامه مقصود

گنج نامه مقصود

روز نوشت هایم

امروز خیلی خستم ، نمیدونم چرا ، الان دقیقا تو وضعیتی قرار گرفتم که چند ماه پیش آرزو شو داشتم ، پیشنهاد یک پروژه خوب رو گرفتم ،کلاس حاج آقا دوباره تو تابستون شروع شده ، کلاسی که خیلی دوسش دارم، تازه بعضی روزا اگه فرصتی پیش بیاد پای منبرشون هم میرم ، شرایط اطرافم هم  می تونم بگم خوبه ، هم اتاقی های خوبی دارم که باهشون شاد و خوشحالم ، با من هم روحیه هستند اما این وسط نمیدونم مشکل از کجاست که این قدر شبیه این افسرده هام ! کاش خودم می فهمیدمL انگار این وسط یک چیزی کمه ، نبود خونوادم تو ماه رمضون رو خیلی حس می کنم ، همیشه خدا رو بابت خونوادم شکر می کنم ، این که همیشه دور هم هستند ، با هم شادند ,هوای همدیگه رو خیلی دارن ، به خصوص داییم که اگه نبود هیچ وقت این جمع ها شکل نمی گرفت ، دلم برای همشون تنگ شده ، کاش ماه رمضون می تونستم چند روزم که شده برم خونه ، اما حیف که تازه پروژه ای که دوست داشتم رو گرفتم . برای همشون آرزوی شادی می کنم و امیدوارم همیشه جمعشون جمع باشه.

پی نوشت: امشب به طور ناگهانی با هم اتاقیم تصمیم گرفتیم بریم سینما، فیلم حوض نقاشی ، مثل این که احساسات من گم شدند ، فیلم روی من هیچ تاثیری نداشت ، اصلا با منطقم جور در نمیومد ، نمیدونستم چه طور دو تا آدم معلول می تونند حاضر بشن که بچه دار شن ، بیچاره اون بچه که گناهی نداره آخه ...شاید خیلی سنگ دلم ! نمی دونم ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد