امروز آخرین جلسه از کلاس حاج آقا تو فصل بهار بود ، تو این مدت که کلاس نیست خیلی دلم برای کلاس تنگ می شه،این کلاس برام مثل بمب انرژی برای کل هفته است ، چیز هایی رو یاد می گیرم که هیچ جای دنیا یاد نگرفتم ، همون شعار ی که همیشه می گن قدردان استادی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را ، حقیقتا استاد در حق ما این کار رو انجام می دن ، به ما فکر کردن رو یاد می دن ، امروز کلی تلاش کردند که ما یاد بگیریم چه طوری سوال بپرسیم به خصوص از کسی که مسئولیتی داره و سوال ما قراره رو این آدم تاثیر بگذاره ، مثلا این که تو بتونی مطالباتت رو از یک مسئول بیان کنی بدون این که اون رو تخریب کنی یا همه زحمات اون رو زیر سوال ببری ، یا فقط هیجانت رو بروز بدی
و البته من یاد گرفتم که حتی از آدم های عادی چه طور سوال کنم ، قبل از این که سوالم رو بپرسم ببینم اگر اون سوال رو از من می پرسیدند چه حالی می شدم، مثل رتبه کنکور دوستم که الان به شدت دوست دارم بدونم ولی اگه خودم جای اون باشم دوست ندارم کسی از من بپرسه ، پس من هم نباید این سوال رو از اون بپرسم:دی
پی نوشت 1: امروز اول ماه رجب بود ، وقتی ماه شب اول رو دیدم قرآن رو که باز کردم این آیه اومد
عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً6یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً7وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً8
خیلی خوب بود ، امیدوارم این ماه برای من و همه ماه پر خیر و برکتی باشه
پی نوشت2: دوستم هم رتبش چیزی نشد که می خواست و به قول اون گزینه apply پر رنگ تر شد ، پس برای من هم !