گنج نامه مقصود
گنج نامه مقصود

گنج نامه مقصود

بازگشت به خودم

قول داده بودم از کربلا که برگشتم بهتر شوم ... اصلا این خاصیت دنیاست...فوری گولت می زنه...همین طوری نمی شود، حساب کتاب دارد، اگه تصمیم میگیری باید پاش وایسی، سختی هاش رو به جون بخری...باید حساب کتاب کنی

به بعد از سفرم که نگاه می کنم می بینم که دارم باز به عقب بر می گردم به جای این که جلوتر برم

این جور موقع هاست که باید ترمز رو بکشی ...

یه چند دقیقه ای به فکرت استراحت بدی ...

بعد بشینی با خودت فکر کنی، همه چی رو از اول مرور کنی، به خودت یادآوری کنی که دیگه دوست نداری همون آدم قبلی باشی، بعدم برا خودت برنامه ریزی کنی، همون جوری که برای امتحانای مدرسه و دانشگات برنامه ریزی میکنی، همون جوری که برای پروژه ها و بقیه کارات برنامه ریزی میکنی، باید بشینی برای روحتم برنامه ریزی کنی، بهش غذا بدی، که کم نیاره، که دوباره رنگ عوض نکنه، که شفاف و زلال بمونه ...

همه اینا سخته، خیلی سخت تر از امتحانای معمولی که میدی ولی به نظرم ممکنه

اولین چیزی که امروز پیدا کردم نرم افزار محاسبه نفس بود،از این جا دانلودش کردم ،حالا که من بیشتر وقتم رو با لپ تاپم میگذرونم چه خوبه که از همین لپ تاپ واسه روحمم استفاده کنم، خلاصه این که تصمیم گرفتم هر روز یه دو دو تا چهار تا بکنم، بفهمم با خودم چند چندم !

دوست داشتم چند تا وبلاگ خوب مذهبی پیدا میکردم که هر روز یه مطلب کوتاه یا یه تلنگر خوب از اون ها بخونم ، که هنوز موفق نشدم ، هر چی جستجو می کنم ، صفحاتی که دیدم خیلی چنگی به دلم نمیزنه

راه بعدی که انتخاب کردم اینه که خودم رو موظف کردم که از این به بعد، هر شب حداقل یک صفحه قرآن بخونم.


اینا فعلا راه های کوچیکیه که انتخاب کردم ، امیدوارم هر روزم بهتر از دیروزم بشه .

برام دعا کنید


پ.ن : آقا جان دلم خیلی برای کربلات تنگ شده، هنوزم باورم نمیشه که اومدم، هنوزم باورم نمیشه که بهشتت رودیدم،تو رو به جان مادرت قسمت میدم که لحظه ای ما رو به حال خودمون رها نکنی، میشه به ما سر بزنی ؟!...


دوباره از نو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تفالی به حضرت حافظ


منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودم به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن

تنهایی


1. تقریبا این ترم رو هم داره تموم میشه ، پارسال بیشتر تنها بودم و از تنهایی تو خوابگاه خسته، امسال معمولا هم اتاقیام بودند، اما آدمایی که دنیاشون با من خیلی فرق داشت، یا حداقل من خیلی از بحثا و حرفاشون خوشم نمیومد ، شاید یه وقتایی هم پای اونا میشدم  ، بالاخره آدمیزاده دیگه ، کم کم براش یه چیزایی عادی میشه، یه حرفایی عادت میشه ...

حالا میفهمم که شاید تنهایی خیلی بهتر باشه، هر چند آدمی هستم که از تنهایی بیزارم و دوست دارم تو جمع باشم ، اما حالا میفهمم که هر جمعی ارزش نداره که بخوای باهش تنهاییت رو پر کنی... اصلا مشکل ما آدما اینه که نمی دونیم چه طوری تنهاییمون رو پر کنیم ، در صورتی که این تنهایی اگه قدرش رو بدونیم ، اگه بلد بشیم چه طور ازش استفاده کنیم میتونه خیلی قیمتی باشه...حیف که بلد نیستیم... شاید اصلا از خودمون میترسیم ... از مواجهه با خودمون ... نمی دونم

خلاصه این که درسته تنهایی سخته...اما به نظرم نباید به هر قیمتی سعی کرد ازش فرار کرد...شاید بهتر باشه باهش مواجه بشیم ... خودمون رو بهتر بشناسیم 

2. البته این مدت خیلی درس ها رو هم گرفتم ... این که به ظاهر آدما اصلا اطمینان نکنم... و تا زمانی که اون آدم رو تو جمع های مختلف و برخوردش با انواع آدما رو ندیدم  به اون  اعتماد نکنم ...مثل این که دغدغه دوستام با من خیلی فرق داره ... خیلی به ظاهر آدما نگاه میکنن، به راحتی پشت این و اون حرف میزنن، خیلی ساده در مورد همه قضاوت می کنن ، کل مشکلشون با حل معادله این که کی با کی در ارتباطه حل میشه ! و خلاصه نمی دونم واقعا آرزو و هدف نهاییشون چیه ... واقعا درکشون نمی کنم ... دوستم ندارن که ذره ای از دید و قضاوتی که دارن کوتاه بیان ..به هرکس هم که مثل خودشون فکر کنه میگن اپن مایند ( ذهن جر خورده !) ... خلاصه این که خیلی به هم سن و سالام بدبین شدم ... نمی دونم خوبه یا بد ...ولی حداقل شناختم خیلی بیشتر شد... 

3. به نظرم یکی از بهترین دعاها در حق هر کسی اینه که دوستان و هم نشینای خوب و بااخلاق و با ایمان نصیبش بشه، واقعا دوست خیلی روی روح آدم تاثیر میذاره ... بیشتر از اون چیزی که بشه فکرش رو کرد...

هر چند خیلی وقتا خدا آدم رو به تنهایی دچار می کنه تا این بشر یادش بیاد هیچ کسو جز خدا نداره ... یادش بیاد که به هیچ کس جز اون نمیشه اعتماد کرد حتی اگه بهترین بندگانش باشه ...

خدایا یه وقت ما رو فراموش نکنیا ...

اندر احوالات فرجه

اصلا فرجه زمان عجیبی است، همه استعداد های آدم در این مدت شکوفا می شه، معمولا بنده در ایام فرجه ها به سراغ تکنولوژی میروم و جدیدترین برنامه های گوشی و ویندوز رو تو این مدت کشف می کنم ،هر مشکلی هم لپ تاپ یا این گجت هام داشته باشن تو این ایام رفع می کنم !  دیروز هر چی برنامه feedreader  بود رو امتحان کردم و  در نهایت برنامه feedly  رو انتخاب کردم، خیلی خوبه که دیگه آدم لازم نباشه دائم به وبلاگ ها و سایت هایی که دوست داره ، تک تک سر بزنه ، این برنامه ها خودشون  آپدیت شدن وبلاگ ها و سایت هایی که براشون تعریف کردی رو بهت خبر میدن، همه چی هم یک جا میره ، دیگه لازم نیست صد تا صفجه باز کنی و کلی وقتت رو تلف کنی ، کلا چیز جالبیه . 

امروزم فیس بوق جان رو بستیم ، و همون feedly  رو جایگزین کردیم ، البته اینستاگرامم هنوز به راهه،  هر چی بیشتر می گذشت بیشتر حس می کردم که دیگه نه علاقه هام شباهتی به علاقه های دوستام تو فیس بوق داره و نه اونا از چیزایی که من خوشم میاد ، لذت میبرن، به خصوص که اکثرا دیگه اپلای کردن و ایران نیستن . ..

جو فیس بوق این جوری شده که یه عده میان همش نق میزنن چرا ایران این جوریه ! چرا به ما این قدر ستم میشه! ما بدبخت ترین مردم دنیاییم ... اونایی هم که رفتن هم که شروع می کنن عکس گذاشتن از خارج و یه جوری پست میذارن که انگار هیچ سختی اونجا وجود نداره ، کلا هر جایی جز ایران بهشت برینه  و این حرفا ... یه فازم اینه که دائم یه پیج درست می کنن که آی فلانی بی گناهه، فلان کس رو آزاد کنین ! چرا دست رو دست گذاشتین ! .... یعنی حتی به اعضا و جوارح مبارکشون اجازه نمیدن کوچکترین تکونی بخوره و کلا به یه کلیک رضایت میدن و فک میکنن با این کار کل دنیا رو فتح کردن ... یکی نیست بگه تو که رفتی ، اون جا هم داره بهت خوش میگذره لازم نیست این قدر سنگ آدمایی که این جا هستن رو دورادور به سینه بزنی ... خیلی قلبت زیادی به تپش افتاده خب یه قدمی بردار ... نمیگم برگردن ...نه ...ولی میتونن که یه کار بدربخور انجام بدن بالاخره ... چمیدونم .... شده حتی با کمک چند دلاری در ماه به آدمای بدبخت فامیل خودشون ....

خلاصه این که از جو فیسبوق خوشم نمیاد... البته همه اینا نظرات شخصی منه ...

البته منکر اهمیت فضای مجازی نمیشم ، واقعا میتونه تاثیر گذار باشه ... ولی فیس بوق به نظرم این کارایی رو نداره ... 

خلاصه اینم اندر کشفیات بنده در ایام فرجه هاست.