-
بهترین دوست
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 23:58
گاهی وقتا فقط باید گفت خدایا شکرت خداجونم ، یا رفیق من لا رفیق له ، تنها تو هستی که تو این دنیا بهترین دوست آدمی بابت این رفاقت شکر
-
درد دل
شنبه 2 آذرماه سال 1392 20:43
خدایا دعا کردم تا دیگر نبینمش تا دلم هوایی نشود اما فکر نمی کردم این قدر سریع الاجابه باشی کاش هیچ وقت گرد و غبار از روی خاطره های سه سال پیش پاک نمی شد ، اما یک دفعه جوری گرد و خاک به پا شد که همه اون خاطره ها دوباره زنده شدند و شدند خاطره های ناب...
-
دوستان قدیم
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 23:35
از دوستان قدیم خود به تنگ آمده ایم ، دلمان دوستان تازه می خواهد !!! جدی از دست دوستام خسته شدم، حس می کنم من رو هم تنبل و افسرده کردن! شایدم من روی اون ها تاثیر منفی گذاشتم ! به هر حال افتادیم در یک loop معیوب ،نمیدونم چرا میگن دوست قدیمیش خوبه من دوست جدید میخوام و البته با توجه به تعداد دخترای ورودی ارشد امکان...
-
حرف آخر
دوشنبه 27 آبانماه سال 1392 20:29
بالاخره امروز به استادم گفتم که دارم از آزمایشگاه میرم و ارشد رو در خدمتش نیستم !!! البته حال من در اون لحظه دیدنی بود !!! داشتم از ترس میمردم ولی بالاخره حرف آخر رو باید همون اول زد ، حالا دیگه انگار باری از روی دوشم برداشته شده ، خیلی حس بدی بود که همش فکر می کردم دارم دکتر رو می پیچونم !!! امیدوارم خدا آخر و عاقبتم...
-
این روزای من
دوشنبه 27 آبانماه سال 1392 20:24
-
شروع دوباره
یکشنبه 26 آبانماه سال 1392 22:24
چقدر این دهه اول محرم خوبه ، همه غم و غصه های آدم رو با خودش می بره ، دیدت به خیلی چیزا عوض می شه و تصمیم می گیری خیلی چیزها رو از نو شروع کنی و البته دور خیلی چیزا هم خط بکشی... امروز بالاخره دکتر قبول کرد، خودم هم باورم نمی شد ولی بالاخره قبول کرد که استاد راهنمای پروژه ارشدم باشم، از دلیل های اصلی که سمت دکتر رفتم...
-
کلاس محبوب من
یکشنبه 12 آبانماه سال 1392 23:40
امروز شاید از نظر کمی وقت کلاس خیلی تلف شد اما آخر کلاس حاج آقا روضه امام حسین رو برای چند دقیقه کوتاه گفتند پخش کنند، و همین چند دقیقه از کلاس به کل لحظات و ثانیه های کلاس های جهان می ارزید... امیری حسین و نعم الامیر
-
کرب و بلا
جمعه 10 آبانماه سال 1392 21:29
امشب یه شعر از آقای برقعی دیدم ،حیفم اومد این جا نذارم. واقعا که با دل آدم بازی می کنه... ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که رها می شود از دست کمان خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست می آمد و رخساره برافروخته بود روح او از همه دل کنده...
-
بوی محرم
جمعه 10 آبانماه سال 1392 15:55
و امروز جمعه روز دل تنگی... داره محرم میاد، اما من هنوز درگیر خودمم، وقتی محرم میاد دل تنگی من هم بیشتر میشه، یاد مراسم های کانون رهپویان و آقا سید می افتم ، چقدر اون مراسم ها رو دوست داشتم ، اما این جا با هزار تا دغدغه و دل مشغولی به شنیدن صدای مراسم از راه دور و اینترنت رضایت میدم ، تازه به این کار هم هر شب نمیرسم ،...
-
سرماخوردگی
یکشنبه 5 آبانماه سال 1392 20:57
وقتی سرما خوردی و و با وجود هزار تا کار ، دست و دلت به هیچ کدوم نمیره ، تنها آرزویی که داری اینه که کاش الان مامانم این جا پیشم بود :( از ویژه ترین زمان هایی که آدم حس می کنه دل تنگ مامانش شده وقت سرماخوردگیه ! به افتخار همه مامانای مهربون دنیا...
-
یک تصمیم ادامه دار
جمعه 3 آبانماه سال 1392 16:42
نمیدونم چرا این اپلای دست از سر من بر نمیاره من از شرش خلاص شده بودما ولی این دوباره اومد سراغ من ! یکی از دوستان خواست که من در ابتدای همین ارشد گزینه اپلای رو دوباره بررسی کنم و ببینم واقعا می خوام چه کار کنم ! امروز حدود 4 ساعت با من حرف زد و با توجه به قسمت آخر حرفم که شاید یک جمله هم بیشتر نیود گفت من اگر جای شما...
-
ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺩﻭﺳﺖ
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 22:40
ﮔﺎﻫﻲ ﻭﻗﺘﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻚ ﺩﻭﺳﺖ ﻛﻨﺎﺭﺕ اﺭﺯﺷﻤﻨﺪﻩ,اﻣﺸﺐ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺭاﻫﻲ ﺩﻛﺘﺮ ﺷﺪﻡ و ﺭﻓﺘﻢ ﺯﻳﺮ ﺳﺮﻡ,اﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺗﻠﻔﻦ ﻛﻮﭼﻴﻚ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺭﺳﻮﻧﺪ و اﻭﻣﺪ ﭘﻴﺸﻢ, ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩاﺭﻭﻫﺎﻣﻮ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ و ﭘﻴﺸﻢ ﻣﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺳﺮﻣﻢ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﻪ ﻳﻚ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮاﻡ ﻣﻲ اﺭﺯﻳﺪ ﺟﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﻣﺮﻳﻀﻲ ﻫﻢ اﺯ ﻳﺎﺩﻡ رفت . و اﻳﻦ ﺟﻮﺭ ﻭﻗﺘﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻚ ﺩﻭﺳﺖ ﻭاﻗﻌﻲ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﺕ...
-
این جا حرم عشق است
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 00:47
نمی دونم چرا شب عید غدیر عید ولایت و سر سپردگی این نوشته رو بین دست نوشته هام پیدا کردم... صدای نقاره خانه می آید ، دل آدم پر می کشد ، نمی دانم به کجا اما دیگر طاقت نمی آورد که روی زمین بماند این جا قطعه ای از بهشت است که به محض این که پا در آن بگذاری احساس آرامش تمام وجودت را پر می کند، تفاوتش را با مکان های دیگر حس...
-
فال حافظ
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1392 18:39
اینم از فال امروزم ، بقیه اش بماند ... عشقت نه سرسریست که از سر به در شود ... مهرت نه عارضی است که جای دگر شود عشق تـــو در درونم و مهر تو در دلم ... با شیر اندرون شد و با جــان به در شود دردیست درد عشــق که اندر علاج او ... هر چند ســـعی بیش نمایی بتر شود اول یکی منــم که درین شهر هر شبی ... فریاد مــن به گنبد افلاک...
-
روز نوشت
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1392 23:49
می خواهم فراموشت کنم اما خیلی سخت است ، کاش حداقل هر روز جلو چشمانم ظاهر نمی شدی ...
-
نامه ای به تو
سهشنبه 9 مهرماه سال 1392 23:32
-
روز نوشت
سهشنبه 9 مهرماه سال 1392 22:31
خیلی وقته که دیگه این جا نمی نویسم ، نمی دونم ، حتی این جا هم احساس آزادی برای نوشتن ندارم !!! سه هفته ای هست که دوره ارشدم شروع شده ، یک بنده خدایی گفت "به نظرت این 4 سالی که موندی تهران می ارزید؟ "، با خودم گفتم درسته دانشگاه خوب بود ، خیلی چیزا این جا یاد گرفتم ، مستقل تر شدم ( آخه من از قبلشم به خاطر...
-
ﺷﺮﻭﻉ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 21:07
ﻣﻦ و ﻓﺮﺩا اﻭﻟﻴﻦ ﺭﻭﺯ ﻛﻼﺳﺎ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ اﺭﺷﺪ.... اﺻﻼ ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻲ ﻧﺪاﺭﻡ,ﺧﻴﻠﻲ ﺧﺴﺘﻢ,ﺗﻮ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﻧﻜﺮﺩﻡ,ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺛﺒﺖ ﻧﺎﻣﻢ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺧﺪاﻳﺎ ﺗﻮﻛﻞ ﺑﺮ ﺗﻮ,ﺗﻮ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﻮﺩت ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﻭ ﺭﺩﻳﻒ ﻣﻴﻜﻨﻲ,اﻳﻨﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻲ ﺳﭙﺎﺭﻡ ﺣﺴﺒﻲ اﻟﻠﻪ و ﻧﻌﻢ اﻟﻮﻛﻴﻞ,ﻧﻌﻢ اﻟﻤﻮﻟﻲ و ﻧﻌﻢ اﻟﻨﺼﻴﺮ
-
ﺟﺮاﺕ و ﺣﻘﻴﻘﺖ
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 20:50
-
دل تنگی
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 22:03
امشب اولین شبیه که بعد از گذروندن یک تابستون پر خاطره ، دور از هم اتاقی هام هستم ، با این که هنوز 24 ساعت نگذشته دلم برای همشون تنگ شده ، باورم نمی شه دوره ارشدم داره شروع می شه ، هنوز کاملا از شر دوره کارشناسی خلاص نشدم ، دردسرای خوابگاهم که جای خودش رو داره ، البته باز جای شکرش باقیه که یک دوست مهربون تو خوابگاه...
-
روزنوشت
جمعه 15 شهریورماه سال 1392 00:01
امروز و فرو رفتن مته تو دست دوستم تو کارگاه ، خیلی دردناک بود، الحمدلله که به خیر گذشت...
-
انتظار
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 23:35
گـــر چــه پیـمان را شکستم بر سـر پیمانه ام بـا همـــه بد عــهدی ام آن عـاشق دیوانـه ام گـــر بــه ظاهــر دورم از درگــاه تو ای نازنیـــن بـاز هــــم مشــتاق روی دلـــکش جـانـانــه ام از در مـــیخانه ات ای شـــاهد خـــوبان مـــران با هـــمه عصیان همان دردی کـش میخانه ام پـــــرده بردار از رخ زیـــــبا که مشتاق...
-
بهترین کلاس عمرم
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 00:15
امروز یکشنبه و کلاس حاج آقا بهترین روایت از کربلا رو امروز در کلاس از زبان حاج آقا شنیدم، بدون هیچ روضه و شیونی و سوزناک ترین بیانی بود که به عمرم شنیده بودم، کاش همه آدم های دنیا قدر ساده حرف زدن و ساده بیان کردن رو می دونستند. دلم کربلا می خواد، خیلی ... الحمدلله که خدا کلاس مجردها رو قسمتم قرار داد ، به اندازه همه...
-
ﭘﻴﻨﺖ ﺑﺎﻝ
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 23:44
اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﭘﻴﻨﺖ ﺑﺎﻝ, ﻳﻜﻲ ﮔﻔﺖ ﺗﺎﺯﻩ اﻻﻥ ﻳﻚ ﻛﻢ ﻣﻴﻔﻬﻤﻴﻢ ﺟﻨﮓ ﭼﻴﻪ,ﻣﺎ ﻛﻪ اﻳن ﺟﺎ ﺑﺮاﻱ ﺧﻨﺪﻩ اﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺗﻠﻒ ﺷﺪﻳﻢ, ﭘﺪﺭﻣﻮﻥ ﺩﺭاﻭﻣﺪ,ﭼﻘﺪﺭ اﻭﻧﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺟﻨﮓ ﺳﺨﺘﻲ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ,ﻣﺎ اﻳﻦ ﺟﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺮﻓﺘﻴﻢ ﺟﻠﻮ و ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﻘﺎﺑﻠﻤﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻴﺸﺪﻳﻢ ﻣﻲ ﮔﻔﺘﻴﻢ ﻓﻮﻗﺶ ﻳﻚ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺭﻧﮕﻲ ﻣﻴﺨﻮﺭﻳﻢ, ﻣﻴﺮﻳﻢ ﺑﻴﺮﻭﻥ,اﻭﻧﺎ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻨﺪ ﻫﺮ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ ﺟﻠﻮ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ اﻣﻜﺎﻥ...
-
ﺩﻝ ﺑﻴﻘﺮاﺭ ﻣﻦ
جمعه 11 مردادماه سال 1392 22:38
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎ ﺟﺎﻥ ﺩﻟﻢ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﻫﻮاﻳﺘﺎﻥ ﺭا ﻛﺮﺩﻩ,اﻣﺸﺐ ﻳﻜﻲ اﺯﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪ اﮔﻪ ﻓﻘﻄ ﻳﻚ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﻲ ﭼﻜﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻲ,ﺧﻮاﺳﺗﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺗﺎ ﻛﺮﺑﻼ ﻣﻲ ﺩﻭﻡ, ,ﺗﻮﻱ ﺩﻟﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﮕﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﻛﺮﺑﻼ ﻧﺪﻳﺪﻩ اﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﻭﻡ, اﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ ﺁﻗﺎ,ﺩﻟﻢ ﺑﻴﻘﺮاﺭ اﺳﺖ,ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﻢ ﺑﻴﻘﺮاﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻳﺎﺩ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻣﻲ اﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻗﺒﻞ اﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﻱ ﻗﻠﺐ ﺯﻳﻨﺐﻋﻠﻴﻬﺎ ﺳﻼﻡ ﮔﺬاﺷﺘﻴﺪ و اﻭ ﺭا...
-
آیه ای از جانب او
جمعه 4 مردادماه سال 1392 17:11
این آیه خیلی قشنگه ، چقدر وقتایی که ما آدم ها دنبال یه چیزی می دویم ، حاضریم به هر دری بزنیم ، به هر کسی رو بیندازیم تا چبزی که میخوایم رو بدست بیاریم ، یادمون میره که به جای این همه تلاش بیحاصل اگه به خودش بگیم ، خودش کارمون رو راه می اندازه ، اگرم به صلاحمون نباشه برامون یه جور دیگه جبران می کنه ، از یه در دیگه...
-
انسان موجودی عجول !
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 23:00
این آیه خیلی قشنگه ، گاهی تلنگریه که اگه اتفاقی رو دوست داریم و اون اتفاق اون جوری که ما دوست داریم نمی شه، به خدا توکل کنیم ، این قدر عجول نباشیم و بعد از این که تلاشمون رو کردیم ، از خدا بخواهیم که چیزی که به صلاحمونه برای ما اتفاق بیفته ، نه اون چیزی که ما دوست داریم. وَیَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ...
-
روز نوشت هایم
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 23:40
امروز خیلی خستم ، نمیدونم چرا ، الان دقیقا تو وضعیتی قرار گرفتم که چند ماه پیش آرزو شو داشتم ، پیشنهاد یک پروژه خوب رو گرفتم ،کلاس حاج آقا دوباره تو تابستون شروع شده ، کلاسی که خیلی دوسش دارم، تازه بعضی روزا اگه فرصتی پیش بیاد پای منبرشون هم میرم ، شرایط اطرافم هم می تونم بگم خوبه ، هم اتاقی های خوبی دارم که باهشون...
-
اخلاق!
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 23:29
دیروز حاج آقا سر کلاس باز هم مثل همیشه کلی متلب به ما یاد دادند و یک جمله کلیدی گفتند که باید این جا برای خودم بنویسم که هیچ وقت یادم نره! پرروبازی آدم رو خوار می کنه ! هیچ وقت دوست نداشتم که آدم پر رویی باشم ، اما یه جاهایی که حقم رو نمیدن حس می کنم به جای وارد شدن از راهش پر رو بازی در میارم ، به جای صبر و حوصله راه...
-
کار گروهی
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1392 17:08
ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻡ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺗﻮﻱ ﻳﻚ ﮔﺮﻭﻩ اﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺳﺨﺖ و ﻓﺮﺳﺎﻳﺸﻲ ﺑﺎﺷﻪ,ﺑﺎ اﻳﻦ ﻛﻪ ﻫﺪﻑ ﻫﻤﻪ ﻳﻜﻴﻪ اﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺭاﻩ ﻛﺎﺭاﻱ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻲ ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﻴﺸﻪ,ﺑﻪ ﺗﻮاﻓﻖ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺳﺮ ﻳﻪ ﻣﻮﺿﻊ ﻛﺎﺭ ﺳﺨﺘﻴﻪ,ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﻓﺮﺳﺎﻳﺸﻲ ﺑﻮﺩﻥ اﻭﻥ ﺗﻮ ﻛﻠﻲ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﻴﺎﺭﻱ, ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎ ﺗﻠﺨﻲ اﻣﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻳﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺧﻴﻠﻲ ﻛﺎﺭﺑﺮﺩﻳﻪ ﺑﺮاﻱ ﺑﺮﮔﺰاﺭﻱ ﻳﻪ...