بـــه فـــراغ دل

به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی
به از آنکه چتر شاهی همه روز و های و هویی
به خدا که رشکم آید به دو چشم روشن خود
که نظر دریغ باشد به چنین لطیف رویی
دل من شد و ندانم چه شد آن غریب ما را 
که گذشت عمر و نامد خبری ز هیچ سویی
نفسم به اخر امد نظرم ندید سیرت
بجز این نمانده ما را هوسی و آرزویی
مکن ای صبا مشوش سر زلف آن پری را
که هزار جان حافظ به فدای تار مویی !
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد