منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن |
|
منم که دیده نیالودم به بد دیدن |
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم |
|
که در طریقت ما کافریست رنجیدن |
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات |
|
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن |
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست |
|
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن |
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب |
|
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن |
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه |
|
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن |
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس |
|
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن |
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب |
|
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن |
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ |
|
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن |